|
پنج شنبه 14 آبان 1394برچسب:, :: 9:30 :: نويسنده : alone
پسره به دختری که تازه باهاش دوست شده بود میگه: نا مردا خواهرم بود...
![]()
چهار شنبه 6 آبان 1394برچسب:, :: 21:11 :: نويسنده : alone
آن شب وقتی به خانه رسیدم دیدم همسرم مشغول آماده کردن شام است. دستش را گرفتم و گفتم “باید راجع به موضوعی باهات صحبت کنم”. او هم آرام نشست و منتظر شنیدن حرفهای من شد. دوباره سایه رنجش و غم را در چشماش دیدم. اصلاً نمیدانستم چه طور باید به او بگویم، انگار دهنم باز نمیشد.
ادامه مطلب ... ![]()
![]() |